
آﻧﭽﻪ ﻣﺮا در ﺳﻮداى ﻧﻘﺎﺷﻰ ﭘﯿﺶ ﻣﻰﺑﺮد ﺗﻌﻤﻖ در ﺧﺼﻠﺖﻫﺎى ﭘﺎﯾﺪار ﻃﺒﯿﻌﺖ اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ در ﻣﻘﺎم ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﻰﺗﻮاﻧﻢ ﻣﺰاﻣﯿﺮ آﺷﻨﺎى آن را ﺑﺸﻨﻮم. ﭼﮕﺎﻟﻰ و ﮔﺴﺴﺖ ﺑﺎﻏﻰ را درک ﻣﻰﮐﻨﻢ ﮐﻪ در ﻋﻤﻖ ﭘﯿﻮﺳﺘﮕﻰ دارد و در ﺳﻄﺢ ﻣﻀﻤﺤﻞ ﻣﻰﮔﺮدد. ﺷﻬﻮد ﮐﻪ ﻧﻪ! اﻣﺎ ﺗﺄﻣﻞ در ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻣﺮا وا ﻣﻰدارد ﮐﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ را ﺑﺎ آﻧﭽﻪ درﯾﺎﻓﺖ ﻣﻰﮐﻨﻢ ﻫﻤﺴﺎن ﮐﻨﻢ و از آن ادراﮐﻰ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺑﺴﺎزم.