سازگاری متضادها
تلاطمها و درهمتنیدگیهای روح انسان و جهان پیرامونش، یگانگی درعین تناقض،
یکی شدن با آهنگ هستی و مخلوقات غیر از خود. واضح است که زیست و اندیشه
من نیز چون سایر باشندگان، فارغ از این ساز و آواز پرهیاهو نبوده، همآوردی پدیدههای
به ظاهر ناهمگون اما بواقع همگن، از سالیان دور یکی از اساسیترین دلمشغولیهایم
بوده و مرا شیفته و حیران وادی اسرارآمیز خود نموده است.
این در همپیچیدگی اضداد، از روز ازل آتشی بر روح کل هستی افکنده که تا ابد این
نظام هستی را با خود به پیش خواهد راند، اما در این میان گاه ما آدمیان با خلاء معرف
شناسانه خویش در برزخی از: بودن و نبودن، باید و نباید، مرگ و زندگی، آزادی و
اسارت، روز و شب، رفتن و نرفتن، زن و مرد و… گرفتار و معلقیم، گویی فراموش
کردهایم که به واقع حقیقت در سازگاری متضادهاست.